چه آسان شکستی ای دل من

و دیروز چه آسان حمید در خود شکست و فروریخت
از حمید دیگر چیزی نمانده به جز جسمی پوچ و بی روح و خالی
چه بر سر حمید آمد
خدایا تو کجا بودی آن لحظه ای که دنیایم فروریخت
کجا بودی لحظه ای که رویایم کابوس شد
کجا بودی لحظه ای که عشقم امیدم زندگی ام همه فروریخت
گفته بودی در دلهای شکسته خانه داری
اما نه نبودی در دل هزار تکه من نبودی
گفته بودی هرگز هرگز تنهایم نخواهی گذاشت اما دیروز تنها بودم تنهایه تنها
و اما ای کاش اکنون دستهای سرد محتاجم را میگرفتی حالا که نیاز به بودنت مثل نفس است برایم
نفس نفس نفس میخواهم.....
منی که از کوچکی خودم دلم گرفته تو بزرگی کن خدای مهربان...
مبادا رهایم کنی........
موضوع مطلب : سارا . حمید . عشق . تنهایی . از دست رفته