سارای من ای عزیز رفته ام
برگرد که بی تو در این غروب غم گرفته دلم هوای گریه دارد؛
حالا که رفته ای ودر کنارم نیستی نمی دانم قصه تنهاییم راباکه بگویم حالا دیگربی توبود ونبودم یک معنا می دهد،
یادم هست روزی که بهم گفتی اگر فاصله ی میانمان هزاران دریای خروشان وطوفان زده هم باشد پرنده ای می شوی وبه سویم پرمیکشی که بی تونمانم اماگویا فراموشت شده وخاطره هاراچون قاصدکی بدست باد سپرده ای، برگرد که پنجره پرغبار دلم بار دیگر به سوی شهر امید باز شودوخانه قلبم به بهشت رویا تبدیل شود.
بهشتی که حوریانش حرف های عاشقانه تو،غنچه هایش خنده های مستانه تو،باده هایش نگاه چشمان زیبای تو باشد.
آری سارای من بیا ببین که چشم به راهت دارم تابرگردی
موضوع مطلب : سارا . حمید . عشق . تنهایی . از دست رفته