دیگر از نسیم نمی خواهم به باغ خاطرات مرابیاورد.دیگر هیچگاه باترنم صدای باران بهار به یاد صدای تواشک نخواهم ریخت.
بگذار سینه ام به کویری سوزان وخشک مبدل شود تاهیچ جوانه ای ازعشق در ان شکوفه نزند.
آه ای ماهیان سواره بر موج مراهم باخود به عمق دریاهاببرید که از ساحل بیذارم،بگذارید درمیان یک صدف تن آلوده ام راپنهان سازم،می خواهم برای همیشه پنهان شوم تااندیشه ام را از سر هابیرون رود،میخواهم غرق ونیست شوم تانامحرمان عشق مرا از خاطرشان بزدایند.دیگر هیچ احساسی جز احساس پوچی ندارم،نه خشمی نه رحمی،نه غمی ونه عشقی فقط بی تاب گریزم ومی خواهم تکیه بر بازوی ابر از اینجابگریذم وخاطرات گذشته رابه دست فراموشی بسپارم
موضوع مطلب : سارا . حمید . عشق . تنهایی . از دست رفته