برگشتی نیست تو کارم ...

یادم میاد که اون شب ، بهم گفتی نگارم
نمون در انتظارم، برگشتی نیست تو کارم
یادم میاد که تا صبح ،من با تو گریه کردم
گفتی که کوه دردم ،میرم که بر نگردم
گفتم بهت عزیزم، کاشکی تموم شه دردات
غم نباشه تو چشمات ،دست خدا به همرات
حالا عمری گذشته ،از اون شب جدایی
نه دیگه نیست رهایی،دلم شدش فدایی
هر روز سر مزارت ،یه شا خه گل میزارم
اشکامو کم میارم،هر وقت میخوام ببارم
موضوع مطلب : سارا . حمید . عشق . تنهایی . از دست رفته